- ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۴
- ۴ نظر
«تصویر، روایت متن، مجموعهای از تصویرسازیهای کتاب کودک و نوجوان محمد علی بنیاسدی ۱۳۶۴-۱۳۸۹»
انتشارات یساولی، تهران، ۱۳۹۰
کتابی است که از کتابخانه مرکزی آستان قدس به امانت گرفتهام و خوب است. ممکن است بگویید که چه بیربط است و چه کاری است خواندن این کتابها و دیدن این تصاویر. اما خب برای من آموزنده و الهامبخش بود. ذهنم با چیزهای جدید برخورد کرد و پسندید. انگار کنید تلاشی است در جهت خو گرفتن ذهن با خلاقیت. به شما هم توصیه میکنم که بخوانیاش و ببینیاش.
کتاب اما مقدمه پرتی دارد. «کریم نصر» نوشتهاش و قرار است مقدمه درباره کتاب باشد. لاکن عمدتن درباره خود هنرمند و روش کارش است. قدری هم گزافهگویی دارد. که من اینقدر عکس یادگاری و خاطره آبگوشت مشترک و ... دارم. نمیدانم چرا در دنیای هنر صرف آشنایی با اشخاص قرار است مزیت بیاورد؟
در دنیای فناوری هم اینگونه است. میبینی طرف یک بار در زندگیش با سگمنتیشن فالت مواجه نشده است، یک عکس با تیشرت ایسیام ننداخته است و اما ارتباطات گسترده دارد. و به واسطه آن استاد، پدر دانش فلان و ... خوانده میشود و نان در میآورد.
البته الآن که فکر میکنم در خیلی از جاها همینجور است. یکیش که حرصم را هم درمیآورد مدیران دولتی هستند. طرف چهل سال درین سمت ثابت و لایزال کار میکند. چهل سال یک نقش تکراری. یک عملیات تکراری. و بهش میگویند پدر صنعت فلان. بابا همینها پدر صنعت را درآوردهاند. چهل سال سابقه به چه کاری میآید؟ دو سال سابقه موفق نشان بده. و مشابه آن در نقش اساتید دانشگاه و معلم مدرسه و ...
نه ملاکی نه سنجهای، نه رعایت استانداری. اصلن نمیشود اندازه گرفت. و چیزی را که نمیشود اندازه گرفت را چه باید گفت؟ خیلی مهندسی به نظر میرسد؟ برسد. اصلن درد ما همین است که ارزیابی نمیکنیم هم را. و آزمونی برای سنجش عملکرد نداریم. و این میشود که مقدمه پرتی نوشته میشود که البته یک فایده دارد که مرا به نوشتن پست وبلاگ ترغیب میکند.
راستی، در مقدمه نوشته است که دالی به فلان دلیل سوررئالیست نبود. من هم سوررئالیسم را دوست ندارم. اما میبینم که محمد علی واقعن سوررئال است. خوشا به حالش. من هم تحت تاثیرش قرار گرفتهام و سالیان سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی خواهیم کرد... وا اسفا واقعن.